سامیارسامیار، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

تو واسه ما نفسی

اشپز خونه ه ه ه ه

پسر گلم اخه چرا اینقد دوست داری سر از اشپز خونه در بیاری ؟ تا من میرم تو اشپز خونه دنبالم میای و با در کابینتا بازی میکنی .میکشی ول میکنی بوفففففففففف میزنی بهم . یا پای منو میگیری ازم میای بالا و میایستی و دیگه نمیذاری من تکون بخورم .دیشب هم که رفتی سراغ فندک گاز و فندک میزنی و میخندی واسه خودت .دکمه ماشین لباسشویی هم هی خاموش میکنی هی روشن میکنی..........اخه  این چه کاراییه؟       تازشم خدا نکنه دریخچال باز بشه ه ه ه ............. از قفسه های یخچال میری بالا و ذوق میکنی و میخوای همونجا اویزون بشی وهر چی تو یخچاله خالی کنی کف اشپزخونه........ فدات شم که شیطون بلا شدی....بوسسسسسسسسسسسسس ...
28 شهريور 1391

تولد زنبورکم مبارکککککککککککککککککککککککککککککککککککک

سامیار مامانی و بابایی 1 ساله میشود .................... هورااااااااااااااااااااااااااااااااا تم تولد پسرم زنبور بود که مامانی با زحمت فراوونننننننننننننننننننن توی مدت حدودا 8 ماه تونست فراهمشون کنه . خدایی با عشقی که داشتم بهت تونستم تمومش کنم پسرم بوسسسسسسسسسسسسس بابایی هم زحمت کشید و کلی برات سنگ تموم گذاشت . صندلی کرایه کردیم و باند و نورلیزری و فلشر و کلی پارتی شده بود...... دست پخت مامانی هم که نگو .............. کلی نظر مهمونا را به خودش جلب کرده بود شام تولد کیک مرغ و بندری و سالاد ژامبون و دسر هم که ژله بود . به قو بابایی نوشابه هاشم مال شرکت سامیار بود . اخه عکس پسرم روش بود . سامیار گل هم مثل همیشه گل خندان بود و اص...
20 شهريور 1391

اعتراف

پسر گلم باید اعتراف کنم که از خاطراتت جاموندم . ببخش که به موقع نتونستم تموم کنمشون برسم به الان و از اونجایی که شوق دارم که خاطراتت الانتو بنویسم اون  قبلیهارا بین این جدیدا سر فرصت ثبت میکنم . میبخشی مامانیو ؟مثل همیشه .......؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بوسسسسسسسسسسسسس
20 شهريور 1391
1